شاعرانه ترین احساس
ماههاست برای شاعرانه ترین احساسم
صادقانه می نویسم
وقتی به تو می رسم ساکتم
اعتراف می کنم
در برابر شعر چشمانت من گنگم
.
.
.
ماههاست برای شاعرانه ترین احساسم
صادقانه می نویسم
وقتی به تو می رسم ساکتم
اعتراف می کنم
در برابر شعر چشمانت من گنگم
.
.
.
سلام
من دوباره برگشتم
ببخشید اگه اینهمه غیبت داشتم
راستش دیگه داشتم ناامید میشدم
نه کامنتی نه هیچی داشتم فکر میکردم دیگه همه کرگدن عاشقو یادشون رفته
دیگه شده بودم کرگدن تنها تا اینکه یه سر زدم دیدم هنوز تک و توک به یادم هستم
این پست هم به عشق اونایی که هنوز به یاد کرگدن عاشقن
در خبرها آمده بود: "دانشمندان با انجام تحقیقاتی متوجه شدند زنانی که در قبال رفتار بی ادبانه یا آزاردهنده دیگران عذرخواهی دریافت نمیکنند فشار خونشان بالا میرود و این موضوع میتواند خطر ابتلا به حمله قلبی و سکته را در آنها افزایش دهد. اما در عوض زنانی که به موقع کلمه متاسفم را میشنوند سریعتر آرام میشوند و فشار خونشان 20 درصد سریعتر به حالت طبیعی و نرمال باز میگردد."
فهمیدی آقای محترم! اگه می خوای زنت سکته نکنه روزی چند بار بهش بگو متاسفم!(البته اگه دوست داشتی می تونی نگی!) اما یک جوانمرد واقعی برای اینکه خدای نکرده زنش سکته نکنه بهتره روزی چند بار از این کلمه استفاده کنه! به عنوان مثال:
زنتون به شما می گه: عزیزم! لطف می کنی امروز تو کارای خونه به من کمک کنی؟ و شما می گی: عزیزم! چون خیلی دوست دارم و می خوام یه وقت سکته نکنی برای همین هم متاسفم!
یا اینکه زن از شما بخواد که چند ساعت بچه رو نگه دارید تا اون به کارای خونه برسه و شما سری به تاسف تکون می دین و می گین متاسفم!
یا زنتون برای خرید یه لباس شیک از شما پول می خواد و شما می گین: متاسفم!
یا ممکنه زنتون از شما بخواد امشب شما ظرفا رو بشورین و شما می گین متاسفم!
دوست عزیز! آقای محترم! غرورت رو بذار کنار برای یه بار هم که شده به زنت بگو متاسفم!
من یک کرگدن عاشقم.....دست هاتو به دستام بده تا عشقمو باهات تقسیم کنم!
مادرش را می بیند که با دقت زیاد به تصاویر مادران آمریکایی نگاه می کند که با شور وشوق زیاد فرزندان زندانی خود را در آغوش می کشند ،به آنها گل و دیگر هدایایی را که با خود اورده اند هدیه می دهند ،با آنها میوه و غذا می خورند و حرف می زنند و می خندند.
خیلی بیشتز از معمول به این تصویرها روی صفحه مونیتور خیره شده ای ؟به چه می اندیشی؟
به چه می اندیشی مادر؟
پاسخ اش ساده است:
"به این فکر می کنم که اگر من هم یک مادر آمریکایی بودم ،موقعی که به ملاقات دخترم در اوین می آمدم احترام می دیدم ،شاید ماموران تحقیرم نمی کردند ،شاید مجبور نمی شدم ساعتها در برابر ماموران و نگهبانان اشک بریزم تا بتوانم دخترم را برای چند دقیقه ببینم."
مادر !به صحنه میوه خوردن و غدا خوردن مادران آمریکایی با عزیران دربندشان نگاه می کند و می گویی "خدا را شکر که بالاخره بچه هایشان را دیدند."
مادر !به مبل هایی که مادران آمریکایی در هتل استقلال روی آن نشسته اند ،نگاه می کند و صندلی های کثیف سالن ملاقات اوین را به یاد می آورد .
مادر !به تلویزیون نگاه می کند و به لباس های زندانی هایی آمریکایی و زیرلب می گویی :خدا را شکر !لباس هایشان مرتب است .
و خیلی زود لباس های دخترش و بقیه زنان زندانی را در روز ملاقات به یاد می آورد که نامرتب بودند
مادر تمام این ها را به یاد می آورد و با خود میگوید:
"گناه ما این بود که مادرانی ایرانی بودیم و نه مادرانی آمریکایی؟"
چرا دلم نکند تب؟
زمان زمان عجیبی ست!
نفس نمانده به کامم، هوا هوای غریبی ست!
چه رسم عاشقی است این انتظار مجازی!
تعارفات زبانی ، حسابهای ریاضی!
چرا دلم نزند لک؟ ، سایه ها که دو رنگند!
عشقها که دروغین ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق های نه مشتاق ، قلب ها همه بیمار
چرا دلم نکند تب؟
زمانه خانه ی جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ی گندم
بیا دلم تنگ است...
بیا دلم تنگ است...
در خواب ناز بودم شبی
دیدم کسی در میزند
در را گشودم روی او
دیدم غم است در میزند
ای دوستان بی وفا
از غم بیاموزید وفا.....
غم با همه بیگانگی
هر شب به من سر میزند