او همیشه سه نقطه کم دارد
ما انگار
هزار جاده دور
با هم فاصله داریم
و هر چقدر هم که نشانی هم را بلد باشیم
یکدیگر را پیدا نمی کنیم
هیچ ستاره ای
راهمان را نشان نمی دهد
و هیچ دستی
انتهای این جاده را
به خورشید گره نمی زند
من و تو
- سر انجام -
رو به روی هم
محو می شویم
و دیگر "من" و "تویی" نمی ماند
تا نگران پیدا کردن ان باشیم...