دغدغه های کرگدن عاشق

برای مادری که آمریکایی نیست!

 

 من یک کرگدن عاشقم.....دست هاتو به دستام بده تا عشقمو باهات تقسیم کنم!

 

مادرش را می بیند که با دقت زیاد به تصاویر مادران آمریکایی نگاه می کند که با شور وشوق زیاد فرزندان زندانی خود را در آغوش می کشند ،به آنها گل و دیگر هدایایی را که با خود اورده اند هدیه می دهند ،با آنها میوه و غذا می خورند و حرف می زنند و می خندند.

خیلی بیشتز از معمول به این تصویرها روی صفحه مونیتور خیره شده ای ؟به چه می اندیشی؟

به چه می اندیشی مادر؟

پاسخ اش ساده است:

"به این فکر می کنم که اگر من هم یک مادر آمریکایی بودم ،موقعی که به ملاقات دخترم در اوین می آمدم احترام می دیدم ،شاید ماموران تحقیرم نمی کردند ،شاید مجبور نمی شدم ساعتها در برابر ماموران و نگهبانان اشک بریزم تا بتوانم دخترم را برای چند دقیقه ببینم."

مادر !به صحنه میوه خوردن و غدا خوردن مادران آمریکایی با عزیران دربندشان نگاه می کند و می گویی "خدا را شکر که بالاخره بچه هایشان را دیدند."

مادر !به مبل هایی که مادران آمریکایی در هتل استقلال روی آن نشسته اند ،نگاه می کند و صندلی های کثیف سالن ملاقات اوین را به یاد می آورد . 

مادر !به تلویزیون نگاه می کند و به لباس های زندانی هایی آمریکایی و زیرلب می گویی :خدا را شکر !لباس هایشان مرتب است .

و خیلی زود لباس های دخترش و بقیه زنان زندانی را در روز ملاقات به یاد می آورد که نامرتب بودند  

مادر تمام این ها را به یاد می آورد و با خود میگوید:

"گناه ما این بود که مادرانی ایرانی بودیم و نه مادرانی آمریکایی؟"