باید عبور کرد
قرار شد دخیل ثانیه هایمان را به نگاه های هم بدوزیم ,
که نشد . قرار شد از این من های پوشالی رها شویم و خلاصه شویم در هم , که نشد .
مشتاق شدیم تا این دلشوره ها را شیرین کنیم , اما نشد .
هم پیمان شدیم تا لمس بی واسطه ی آفتابی ترین تن , که نشد
قرار بود تو بنشینی و من در شبستان موهایت پرسه ای مهتابی بزنم , اما نشد .
مکلف شدیم جرعه جرعه صداقت را سیراب کنیم , که نشد .
قرار شد عیادتی جاودانه کنیم از چشمهای هم , اما نشد .
تو از متن رویا های کودکیم آمدی تا من مشق کنم همه ی اشتیاق با تو بودن را ,که نشد
قرار شد آنقدر پیشانیهایمان را به هم بچسبانیم تا رویای هم را خواب ببینیم , اما نشد .
مقصد ما پیوند شاخه ی آرزوهایمان بود , که نشد .
قرار بود در دستهای هم آسمان را خانه نشین کنیم , اما نشد
ما همه ی حسرتها را پشت سر گذاشتیم و پیمان بستیم تا پشت غربت هم اردو بزنیم , که نشد .
ما میتوانستیم مثل سایه ها در هم ادغام شویم , اما نشد .
قرار شد از این پاییز تا بهار هرم نفسهایمان را تقسیم کنیم , که نشد .
عبور باید کرد وگرنه حرمت این نفس حرام خواهد شد .
عبور باید کرد وگرنه شبانه های اشک آلودم فراموش خواهند شد .
عبور باید کرد از این هیاهو های پوچ در پوچ , از این دلمردگی های تو در تو ,
از این سردر گمی های پیچ در پیچ
عبور باید کرد از ازدحام این سایه ها ,
از انسداد این دقیقه ها , از التهاب این شقیقه ها .
باید گذشت و عبور کرد از این چهارراه های بی راه , از این شاهراه های بی شاه , از کنار این شبهای بی ماه
عبور باید کرد تا این ساحل طوفانی نشده , تا چشمهایم بارانی نشده , تا این غم خودمانی نشد.
باید عبور کرد از مقابل این نگاه های یخ زده , از پریشانی این خیال های شب زده , از تراکم این کلمات وحشت زده .
عبور باید کرد تا افق پیداست , عبور باید کرد تا جای قدمهایت برجاست , عبور باید کرد تا خدا اینجاست
عبور باید کرد از مقابل این لبخندهای فرو خورده
از میان این منظره های چروک خورده , از اجتماع این همه قلبهای ترک خوره .
باید وا گذاشت و رها کرد این عشق های خط خطی را , این ثانیه های پاپتی را , این بوسه های سر سری را .
عبور باید کرد تا خیانت عادت نشده
تا صداقت پر پر نشده , تا نبودت باور نشده .
باید عبور کرد