دغدغه های کرگدن عاشق

شیخ حیله گر

چیست فرق آدمی با جانور ....... تا که مینازد به خود از آن بشر
آدمی را گر نبود این امتیاز ....... بود بیش از جانور غرق نیاز
هست این نیروی ممتاز بشر ....... عقل دور اندیش و آینده نگر
در شگفتم من چرا این برتری ....... گشته در او مایه ی وحشی گری
در طبیعت بی گمان هر جانور ....... هست در هنگام سیری بی خطر
من نمیدانم چرا نوع بشر ....... وقت سیری میشود خونخوارتر
در میان جنگل دور و دراز ....... هیچ حیوان دیده ای هم جنس باز ؟
هیچ شیری دیده ای در بیشه زار ....... جمع شیران را کشد بالای دار ؟
هیچ گرگی بوده کز بحر مقام ....... گرگها را کرده باشد قتل عام
هیچ ماری دیده ای با زهر خود ....... کشته ها برپا کند در شهر خود ؟
هیچ میمون ساخته بمب اتم ....... تا که هستی را کند از صحنه گم
دیده ای هرگز الاغی باربر ....... مین گذارد کار زیر پای خر
هیچ اسبی دیده ای غیبت کند ....... یا به اسب دیگه ای تهمت زند
هیچ خرسی آتش افروزی کند ....... یا گرازی خانمان سوزی کند
هیچ گاوی دیده ای کز اعتیاد ....... داده گاو و گاوداری را به باد ؟
پس چرا انسان با عقل و خرد ....... آبروی دام و دد را میبرد
پس بود دیوانه ای آزاد تر ....... زان که محروم است از عقل بشر
مولوی استاد حکمت در جهان ....... کرده بس این نکته را شیرین بیان
آزمودم عقل دوراندیش را ....... بع از این دیوانه سازم خویش را
زین سبب آن کس که مینوشد شراب ....... تا شود لایعقل و مست و خراب
چون شود از عقل و حیلت بی خبر ....... بس شرف دارد به شیخ حیله گر