دغدغه های کرگدن عاشق

دخترکی خ.ف.ن

                                               مد 

 

روزی به رهی دخترکی بود خفن
چون کبک ِ خرامان قدمی روی چمن

صد جور مکمل به رخش مالیده
از عزت ِ نفس ، سر به سما ساییده

یک مانتو به تن داشت چه گویم از آن
از چهار طرف کوته و تنگ و چسبان

بر روی سرش روسری ای بود ، عجب
طولش به گمانم نرسد نیم وجب !

شلوارک برمودایی هم بر پا داشت
آنجا که نباید بشود ، پیدا داشت

آهسته به او گفتمش ای یار عزیز
ای دختر ِ خوب و پاک و محجوب و تمیز

این چیست به تن کرده ای و نیست لباس
آراستگی یه چیز و مد چیز ِ جداس

با عشوه بگفت پاسخم اوبا این حرف
"اصلاح نموده ام ز الگو ، مصرف"
 

گر نیت صرفه جویی داری ای زن
اصلا نکن این لباس را هم بر تن


واردات چینی (طنز)

قلم ، سیگار ، پوشک ، مغز گردو ، دفتر چینی

ملاقه ، پانچ ، سیفون ، ملحفه ، انگشتر چینی



مگس کش ، آفتابه ، دسته بیل و دیزی سنگی

بخاری ، جالباسی ، پنجره ، یا که در چینی



 به هرجایی روی تنها ، ببینی "مید این چاینا"

به  روی قبر حتی هست  سنگ مرمر چینی



انار و زعفران و پسته صادر می شود ،  اما

به جایش می شود وارد ، درخت عرعر چینی



نمی دادند لیلی را به مجنون ، گفت اینگونه:

«جهنم! می روم جایش ، بگیرم دلبر چینی»



کنار  آب رکناباد  هم  با  طرز مشکوکی

نشسته  حافظِ شیراز ، دستش ساغر چینی



نمی دانم چرا هرگاه مصرف می کنم جنسی

کنم من ذکر خیری هم ز خواهر مادر چینی


عزیزم کار هر بُز نیست خرمن کوفتن ، خواهد

کهن مردی به همراه ِ دو تا گاو نر چینی



برو برگو به آن آقا ، بخوان دیگر تو از حالا

که می آید از آن بالا ، پس از این کفترچینی



مزن دیگر تو پالنگی ، به زیرپای من، آخر

بترس از سوت چینی در دهان داور چینی



الا ترشیدگان مژده ! سر آمد انتظار آخر

که وارد می شود فردا براتان شوهر چینی



....




.....


خیانت



دختر جوانی از مکزیک برای یک ماموریت اداری چند ماهه به ارژانتین منتقل شد.

پس از 2 ماه نامه ای از نامزد مکزیکی خود دریافت می کند به این مضمون :

لورای عزیز متاسفانه دیگر نمی توانم به این رابطه از راه دور ادامه بدهم و باید بگویم که

در این مدت 10 بار به تو خیانت کرده ام !!!!

و میدانم که نه تو و نه من شایسته این وضع نیستیم من را ببخش و عکسی را که

به تو داده بودم را برایم پس بفرست.

با عشق : روبرت

دختر جوان رنجیده خاطر از رفتار مرد از همه ی همکاران و دوستانش می خواهد

که عکسی از نامزد ـ برادر ـ پسر عمو ـ پسر دایی و ... خودشان را به او قرض بدهند

و همه ان عکسها را که کلی بودند به همراه عکس روبرت نامزد بی وفایش در یک

پاکت گذاشته و همراه با یادداشتی برایش پست می کند به این مضمون:

روبرت عزیز مرا ببخش اما هر چی فکر کردم قیافه تو را به یاد نیاوردم لطفا عکس

خود را از میان عکس های پاکت جدا کن و بقیه را به من برگردان... 

 

نظر یادتون نره!!!



مناجات خوابگاهی

منت خوابگاه را ـ قل و شر ـ که نبودنش موجب نیاز است و وجودش مساله‌ساز. هر نفری که بدانجا رود در قید حیات است و چون به در آید نزدیک ممات. چون در هر اتاق ده نفر موجود است و بر هر پنجره‌ای تخته‌ای واجب.
بنده همان به که ز قحطی جا روی به رهن یک اتاق آورد
لیک بفهمد اگر این را رئیس بر سر او چوب و چماق آورد
فریاد پیچ بی‌ملاحظه‌اش همه را رسیده و بانگ تلفن لحظه به لحظه‌اش همه جا کشیده. شب‌ها بعد از ساعت هفت احدی را رخصت ورود ندهند و دانشجوی تأخیری را در اولین فرصت به حراست هدایت کنند.
ای عزیز که با کمی تأخیر قصد رفتن به خوابگه داری
از نگهبان چگونه بگریزی تو که تنها همین گنه داری
گربه‌های بسیار را گفته که بساط تعقیب دانشجو بگسترانند و جیرجیرک‌های بی‌شمار را فرموده که شب تا صبح آواز بخوانند. بساط ورزش صبحگاهی به جای کپسول‌های گاز فراهم آورده و برای مطالعه چهارصد دانشجو اتاقی چون لانه گنجشک مهیا ساخته. دانشجوی فعال را در اثر شلوغی به دیوانه‌ای بدحال تبدیل کرده و اتاق تلویزیون به جهت حضور پوست تخمه تعطیل.
ابر و با د و مه و خورشید و فلک در کارند همه لیسانسه‌ها پس ز چه رو بیکارند؟
در خبر است که از سرور خادمان و مهتر مستخدمان و گروهی سوخته دل از جمع خودمان که هر گروه یک نفر از دانشجویان بخت برگشته پریشان حال به جانب یخچال روی آورد که جرعه آبی بخورد، دریابد که رندان آخرین بقایای مرغ و ماهی سردخانه را ربوده و به جای آن روی برفک‌ها واژه ویژه "زرشک" را حک نموده‌اند. یک روز تأمل ترم‌های گذشته می‌کردم و حسرت درس‌های ناخوانده می‌خوردم و صحن سیمای خویش به آب مژگان می‌شستم و بهر غیبت از کلاس بهانه می‌جستم و اندوه دیرینه در عمق جان می‌نهفتم و این بیت‌ها مناسب حال خود می‌گفتم:

 
هر دم از عمر می‌رود نفسی از رفیقان ما نمانده کسی
ای که شش ترم رفت و در خوابی مگر این ترم هفت دریابی
یاد آن ثبت نام غوغایی خلق حیران برای امضایی
یک نفر در اتاق رایانه از شلوغی شدست دیوانه
دیگری بهر وام تحصیلی پر نموده سه فرم تحصیلی
وان دگر از برای شهریه جیب خود را نموده تخلیه
بگذر از خرید کفش و لباس تا که شاید کند دو واحد پاس
یک نفر در فغان ز نرخ کتاب دیگری از نخواندنش بی‌تاب
یک نفر در شلوغی سرویس از عرق گشته تا گریبان خیس
وان دگر شام سلف تا خورده شده زار و نزار و پژمرده
در شب امتحان که کتلت و ماست تا سحرگه میانشان دعواست
هر دو همچون دوای خواب آور برده هوش و حواس ما از سر
درس، سختست و مدرک امروز عالی را نموده خوش پاسوز
ای که دل بسته‌ای به این مدرک فکر فردا نکرده‌ای بی‌شک
رنج شغل و معاش در راه است عالمی زین قضیه آگاه است
 
بعد از تأمل این معنی، مصلحت آن دیدم که برای بقای ذات و ادامه حیات چاره‌ای بجویم و بهر مدرک خویش کوزه‌واره‌ای بیابم و جامه فارغ‌التحصیلان آشفته حال بپوشم تا به مدد آن در سایه مدرک خویش آبی زلال بنوشم
 
شاد باشین

خر زورترین مردان ایران

alt حالا هی هر سال لاستیک تراکتور هل بدهید و با تنه درخت کاج لانچیکو بروید و فرغون آجر بلند کنید و از این ور بدوید آنور از آنور بدوید این ور .
حالا هی هر سال  هن هن کنید و پوف پوف کنید و قرمز و بنفش بشوید و عربده بکشید و گیرم که دست آخر برنده یک پراید هم بشوید.
که چی مثلا؟
اصلا پراید هم نه، 18چرخ شاسی بلند! باز که چی مثلا؟ 

 

نظر یادتون نره